به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، حاج رحیم نوعی اقدم از رزمندگان و فرماندهان سلحشور لشکر ۳۱ عاشورا در دهه شصت و هفتاد است، او افتخار این را دارد که در روزگار نوجوانی آقا مهدی باکری را درک کرده و تحت تاثیر منظومه فکری آن سردار غیور آذربایجان رشد یافته است، وی حوالی میان سالگی در رکاب سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی نقش به سزایی در انهدام اهداف و ماشین جنگی تروریستهای داعشی و… داشته است. حاج رحیم که در ماههای گذشته روایتهایش را بیشتر در رسانهها شنیدهایم، در مصاحبهای نود دقیقهای مطالبی در خصوص مکتب حاج قاسم و همچنین خاطراتی از روزهای نبرد در سرزمین شام را برایمان روایت میکند. در طول مصاحبه مهربانیها و شوخی طبعی اش خنده بر لبانمان میآورد و همچون فرمانده شهیدش گفت و گویی عاطفه محور و حماسی با ما داشت. حاج رحیم در بخشی از مصاحبه تفصیلی خود با خبرگزاری مهر خاطرهای جالب از مکالمه با ژنرال روسی پیش از آغاز یک عملیات را روایت کرد:
قصد عملیات داشتیم، ژنرال رمان که از فرماندهان روسی و مامور به بمب باران و شناسایی با پهباد بود، با رنگ و رویی پریده نزد من آمد و گفت: «ابوحسین! آمریکاییها متوجه شدهاند که شما میخواهید دست به عملیات بزنید، لذا پیغام دادهاند که به ایرانیها بگویید اگر عملیات کنند، حتماً آنها را مورد هدف قرار میدهیم.»
دیدم حسابی ترسیده، پرسیدم ژنرال به نظرتان آمریکا میزند؟
پاسخ داد: بله.
گفتم اگر آمریکا ما را بزند، تلفات میدهیم؟ گفت بله!
گفتم پس با این حساب شکست میخوریم، حالا که اینچنین است، من عملیاتی انجام نمیدهم.
تا این جمله را از من شنید، گفت پس با من کاری ندارید؟ گفتم نه!
ژنرال روسی بعد از این گفت و گو رفت، بلافاصله نیروهایم را جمع کردم و گفتم بچهها بیایید، میخواهیم عملیات کنیم. قرار بود سه روز بعد عملیات انجام دهیم، اما فردای همان روز اقدام کردیم. حدوداً ۳۵ کیلومتر پیشروی کردیم، به منطقهای به نام «سبعبیار» رسیدیم.
ژنرال رمان آمد و گفت مسکو من را توبیخ کرده، به من گفتند از قدرت ابوحسین تو خبر نداشتی؟ با گزارشی که به ما دادی، ابوحسین با آن امکانات و قدرتش نمیتوانست در این عملیات موفق شود، برو ببین ابوحسین! چه قدرت پنهانی داشته و به تو نگفته است.
گفتم مسکو درست گفته، قدرت پنهان ابوحسین، دلش و قلبش است وقتی به خداوند توکل و به اهل بیت (ع) توسل میکند، دیوانه میشود.
ژنرال گفت: ابوحسین میشود من اباالفضل (ع) را ببینم؟ تصور میکرد او فرمانده لشکرمان است. گفتم نه نمیشود. گفت پس ابالفضل (ع) امام است؟ گفتم ابوالفضل (ع) فرزند و برادر امام است. اینها را گفتم نگاه کرد، خندید و رفت. ۱۵ روز گذشت، ماموریتش تمام شد، ژنرال رمان آمد و این کاغذ را به من هدیه کرد، چکنویسی که دم دستش بوده، پشتش چیزهایی به عربی و … نوشته است: «ابوحسین محرر شرق السوریه… ابوحسین آزاد کننده شرق سوریه بود، با کمک قمربنیهاشم، این را به من هدیه کرد و گفت: ابوحسین ما میرویم، اما ارتش روسیه و ما، تا ابد این عملیاتتان و ابالفضلتان را فراموش نمیکند.»